«قرض» در لغت به معناى قطع کردن و بریدن است؛ زیرا مقرض(قرض دهنده) قطعهاى از مال خود را جدا کرده و به مقترض(قرض گیرنده) مىدهد. و در اصطلاح ، عقدى است که به موجب آن، یکی از طرفین مقدار معیّنى از مال خود را به طرف دیگر تملیک نماید، یعنی دیگری را مالک آن گرداند. به گونهای که وی ضامن مثل آن از حیث مقدار ، جنس و وصف، و در صورت مقدور نبودن، ضامن بهای آن باشد. به عبارت دیگر قرض تملیک به ضمان است. یعنى شخصى که مال خودش را به دیگرى قرض مىدهد، با قرض دادن، آن را از ملک خودش خارج کرده و دیگرى را مالک آن نموده است. در این جهت با بیع و هبه هیچ فرقى نمىکند. بیع، تملیک است و اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر. هبه هم اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر است. قرض هم اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر است با این تفاوت که در اینجا معاوضه نیست؛ زیرا مثل بیع چیزى در ملک قرضدهنده وارد نشده. هبۀ مطلق هم نیست. در واقع تملیک به ضمان است؛ یعنى من از ملک خودم خارج کردم و طرف را به مثل آن اگر مثلى باشد و به قیمت آن اگر قیمى باشد، متعهد و ضامن نمودم. طبق تعریف فوق، «قرض» یکى از عقود معیّنۀ معوّضۀ تملیکى بوده و وسیلهاى براى تعاون اجتماعى است؛ زیرا به این وسیله کسى که نیاز به مالى دارد آن را از دیگران مىگیرد و در فرصت مناسب، مثل آنچه را که به وام گرفته است، پس مىدهد. به چنین دادوستدى هم صاحب مال و هم نیازمندان رغبت بیشترى از صدقه نشان مىدهند؛ زیرا صاحب مال مىداند آنچه را که پرداخته است مثل آن را در موعد مقرّر خواهد گرفت و نیازمند نیز از خود رفع حاجت نموده بدون اینکه در گرو ترحّم و لطف دیگرى قرار گرفته و منّتى بر دوش بکشد. و به همین دلیل است که در اسلام نسبت به قرض الحسنه سفارش اکید گردیده و حتى از صدقه بهتر دانسته شده است.
برچسبها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید